نسبت علم و فلسفه
بجد با این نظر پاره ای از معروفترین فیلسوفان زمانه مان چون: کواین و پاتنم موافقم که فلسفه می تواند در مقطعهای کارشناسی ارشد و دکترا موضوع رشته تحصیلی باشد و فرد می تواند با تخصصی دیگر و دانش دیگر که در دوره کارشناسی اخذ کرده پا به وادی پرمناقشه و البته مهم فلسفه بگذارد. دلیلی که برای مدعایم دارم آن است که فلسفه – اگر نه همیشه – بیشتر مواقع مشغول کلنجار رفتن با معارف و دانشهای دیگر است و تا آدمی از دانش و معرفتی دیگر سیراب نباشد نمی تواند این کلنجار رفتن و جستار را بخوبی انجام دهد. به تعبیر دیگر انسان باید برای پا گذاشتن به مقام داوری در ابتدا در مقام گردآوری معارفی اندوخته باشد. من نسبت میان علم و فلسفه را یکی از مهمترین پرسشهای فلسفی زمانمان می دانم و معتقدم وررفتن با این پرسش کمک زیادی به برون رفت فلسفه از بحرانی که به زعم من با آن روبرو است – و خواهم گفت این بحران به چه معناست – می کند. به همین جهت قانع شده ام که تز دکترایم حتماً در زمینه مقایسه دیدگاههای کواین و ویتگنشتاین در باب نسبت علم و فلسفه باشد. در این میان هرچند معتقدم رویکرد کواین به این نسبت بسی ابهام مفهومی دارد و اصلاً نمی فهمم به چه تعبیر وی این دو را سروته یک کرباس می داند قصدم آن است که که به تلقی ویتگنشتاین از فلسفه بتازم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home