Thursday, February 02, 2006

مشکله تخصص

تخصص در 10 سال اخیر همیشه یکی از دغدغه­های فکری مهم من بوده است. در چند اثر و مقاله­های نسبتاً زیادی که نگاشته­ام این مشکل به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم عیان است. می­گویم مستقیم چون عناوین پاره ای از آنها چون" روشنفکر ایرانی و مشکل تخصص" دقیقاً به این موضوع می­پردازد. و می­گویم غیرمستقیم چون اولاً بارها در جای جاری آثارم به تلویح به این نکته اشاره کرده­ام. ثانیاً خودم حوزه­های معرفتی بسیاری را آزموده­ام؛ از فلسفۀ ذهن و فلسفۀعلم گرفته تا فلسفۀ اخلاق و از تاریخ روشنفکری تا وضعیت روشنفکری در ایران و تا کارهای گوناگون روزنامه­نگاری. هنوز پاسخ درستی برای این پرسش نیافته­ام. از یکسو به هیچ عنوان نمی­توانم خودم را به حوزه­ای مقید کنم و از سوی دیگر کانت­وار به اینکه "چه می توانم بدانم؟" معتقدم. پاره­ای اوقات تصور می­کنم هویت پژوهشی و فکری من بسته به همین نداشتن هویت و موضوعی واحد است هرچند که در همۀ آنها تفکر فلسفی و تحلیل فلسفی موجود است. تقریباً از همه پژوهشگرانی که می شناسم و با آنها حشرو نشر داشته­ایم شیوه مواجهه­شان را با این مسئله پرسیده­ایم از دکتر شایگان و دکتر سروش گرفته تا استاد ملکیان و آشوری. برداشت من از جواب همۀ این افراد این بوده­ است که آنها هم نتوانسته­اند به گونه­ای منطقی به این پرسش پاسخ دهند و مشغول آزمودن عرصه­های گوناگونی هستند. متوجهم که آنها در مقام روش توانسته­اند خود را مقید کنند یعنی معمولاً در پرداختن به مضامین متفاوت از روشی واحد و فرید استفاده می­کنند اما فکر نکنم این حد برای رسیدن به موضعی منطقی در قبال آن مشکله فربه کافی باشد. اما یک نکته را می­دانم جامعه و فرهنگ کنونی ایران به دلایل متفاوت آماده پرورش متفکرانی متخصص نیست. در باب علل این نقیصه – یا لااقل ویژگی- بیشتر خواهم نگاشت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home