در باب نیکی ورزیدن بی دریغ
سخنی منسوب به حضرت علی (ع) است که " بترس از کسی که بدو نیکی می کنی". در دهۀ سوم زندگیام برای فهم و تصدیق این گزاره با مشکلات زیادی رو برو بودم. اما هماکنون تصور میکنم فهمی نسبی از این عبارت دارم و آن را بجد تصدیق میکنم. گزارۀ فوق به هیچ عنوان بر نیکی نورزیدن به دیگران تأکید ندارد بلکه بر دقت در نیکی ورزیدن توجه میدهد. به نظر من این گزاره در چندین سطح قابل بررسی است که من به چند نکته در باب این سطوح مختلف اشاره میکنم. در یک سطح شکی نیست که نیکی بیش از اندازه توقع و انتظار طرف مقابل را از ما زیاد میکند و به تعبیر دیگر آزادی ما را میگیرد. ما پس از نیکی ورزیدن بیش از اندازه در مواجهه با فردی که بدو نیکی شده نمیتوانیم بتمامی خودمان باشیم. علاوه بر این توقع ما هم در این هنگامه افزون میشود. ما هم از کسی که مورد نیکیمان قرار گرفته انتظار داریم که نگاه و رویکرد دیگری به ما داشته باشد و به تعبیر دیگر نیکیمان را پاسخ دهد. از سوی دیگر این نیکی ورزیدن نیز مانند بسیاری دیگر از امور بسی مستعد است که به یک عادت مبدل شود. هنگامی که کمیت نیکی ورزیدن زیاد شد در طرف مقابل این استعداد به وجود میآبد که نیکی را تکلیف و وظیفۀ ما بداند. اما نکتهای دیگر در این باب وجود دارد و این نکته دلیل نگاشتن این مطلب کوتاه است. این نکته البته یک نکته روانشناسانه است. بر طبق این نظر نیکی ورزیدن بیدریغ بسی ممکن است که مانند بسیاری از امور دیگر چون عشق به ضد خود بدل شود. هنگامی که شما بیدریغ به کسی نیکی کنید و طرف مقابل نتواند جواب نیکی شما را بدهد میتواند واکنشی روانی از خود نشان دهد و با بدی یکسره این رابطه را بگسلد. از دکتر سروش شنیدم که روانشناسی بدو گفته است پاره ای از بیماران که با مدد پزشکانی از مرگ حتمی نجات پیدا کردهاند از آن بابت که ذیل دین آن پزشکان قرار داشتهاند و برای فرار از آن دینها، پزشکانشان را به قتل رساندهاند. در اینجا هم باید اعتدال ارسطویی را مدنظر داشته باشیم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home